2. محتوا ـ سناریوی خشونت در رسانهها
برای اعتبار بخشیدن به تعمیمها درباره محتوای رسانهها که گروههای وسیعی از مردم برای مدتهای طولانی در معرض آن قرار میگیرند، انجام بررسیهای مداوم، امری ضروری است. این بررسیها باید بر مشاهدات عینی و موثق مبتنی باشد و به طبقهبندی نمونههای مشخصی از محتوای رسانههابپردازد. میزان اعتبار مشاهدات، به اتفاِ نظر تحلیلگران بستگی دارد.
مطالعه برداشتها و باورهای مخاطبان نسبت به واقعی یا حقیقی بودن پیامهارا نباید با بررسی سیستم پیامها اشتباه گرفت. این برداشتها جنبه گزینشی و ذهنی دارد. برداشت و باور مخاطبان به جای آن که بر انبوه پیام هایی که گروههای متنوع و بیشمار برای مدتی طولانی در معرض آنها قرار دارند متکی باشد، تنها برپیامهای خاصی تکیه دارد. به منظور تعیین معیاری برای سنجش برداشتها، تعابیر و مقولههای دیگر و نتیجهگیری درباره اطلاعاتی که به سادگی قابل اندازهگیری نیستند، تجزیه و تحلیل نمونههایی از محتوای رسانهها ضرورت دارد.
خشونت در رسانهها
هزاران پژوهشگر به بررسی جنایت، خشونت و مناقشات گروهی در رسانهها پرداخته و صدها نفر در کنفرانسها، سمپوزیومها و کتابها و نشریات مختلف از دهه 1930 تاکنون خلاصهای از این بررسیها را ارائه دادهاند. بیشتر این بررسیها درآمریکا،یعنی کشوری که پژوهشهای مربوط به نفوذ رسانهها و ارتباطات (به علت ملاحظات اقتصادی و اجتماعی) با سرعت و پیشرفت قابل ملاحظهای همراه بوده، صورت گرفته است. به نوشته بارکاس (1959) بیش از 1300 بررسی در زمینه محتوای ارتباطات صورت گرفته که بیش از نیمی از آنها از سال 1950 به بعد انجام شده است و از این تعداد، تنها 47 مورد به رسانههای کشورهای دیگر مربوط میشود.
بارکاس (1959) و گودریچ (1964) در دو رساله تحصیلی جامع، بررسیهای انجام شده درباره محتوای رسانهها را ارزیابی و خلاصهای از آنها ارائه دادند. این بررسیها به یافتن الگوهایی پایدار در زمینه محتوای رسانههای آمریکا منجر شد.
اینالگو نشان میدهد که در تمامی برنامههای اصلی تلویزیونی، تعداد مردان، دست کمدو تا سه برابر زنان است. سیطره مردان و ستیزههای مرتبط با آن همراه با جهتگیری معطوف به قدرت خبری و برنامههای تخیلی، زمینه مناسبی را برای طبیعی و واقعی جلوه دادن نمایش قدرت فراهم میسازد. جنایت و خشونت بیش از ده درصد اخبار مطبوعات و رقمی بالاتر از اخبار رسانههای صوتی و تصویری را تشکیل میدهد. تناوب و نوع خشونت به نمایش درآمده، هیچ رابطهای با خشونت به ثبت رسیده از سوی تشکیلات حکومتی ندارد. نمایش خشونت در رسانههای آمریکا (در مقایسه با محتوای رسانهها در برخی کشورهای دیگر) بیشتر به آدم کشی و حمله افراد غریبه مربوط میشود.
از هرده فیلم سینمایی ساخته شده در دهههای 1920 و 1930، چهار فیلم با خشونت وکشت وکشتارهمراه بوده است. میزان مرگ در بین شخصیتهای اصلی فیلمها حدود 10 درصد بود. ادبیات نوشتاری، نمایشهای دنبالهدار رادیویی، نشریات فکاهی، و مجلاتی که به انعکاس اعتراف نامهها اختصاص داشتند درصد بالایی ازخشونت را منعکس میکردند. دو سوم تا سه چهارم تمامی فیلمهای تلویزیونی که در دهه 1950 و در پربینندهترین ساعات روز به نمایش درمیآمد حدود 6 تا 10 مورد خشونت را در هر ساعت برنامه نشان میداد و این رقم تقریباً بدون تغییر باقی مانده است. برنامههای کودکان (اغلب فیلمهای کارتون) سه تا چهار برابر از دیگر برنامههای تلویزیونی خشنتر بوده و هنوز هم تقریباً به همین صورت است. دربحثهای آتی نشان خواهیمداد که بارسنگین این خشونت قرون وسطایی، بهگونهای نامتعادل توزیع شده است.
اوتو (1963) در سال 1961 یکی از دکههای روزنامه فروشی را مورد مطالعه قرار داد. بررسیهای وی نشان داد که تعداد نشریات ادواری ویژه مسائل جنسی و خشونت در خلال ده سال گذشته به نحو چشمگیری افزایش یافته است. مجلات پلیسی وکارآگاهی و نشریات ویژه مردان، حاوی بیشترین درصد خشونت بوده و مجلات عشقی که اغلب سکس و خشونت را در هم میآمیزند و کتابهای جلد شمیز ] کتابهای عامه پسند و مبتذل [ در ردیفهای بعدی قرار میگیرند.
بررسی محتوای مجلات فکاهی نشان داد که 30 درصد موجودات، 18 درصد شخصیتهای مرد و 9 درصد شخصیتهای زن داستانهای مصور، موجودات و افراد خشنی هستند ، بررسیهای گرالفس (1986) نشان داد که خشونت فیزیکی 14 درصد محتوای کتابهای مصور فکاهی را تشکیل میدهد (20 درصد تصاویر فکاهی مربوط به جنایت و جنگ و 6 درصد خشونت طنزآمیز ). کشتن توسط اسلحه متداولترین شکل خشونت فیزیکی بوده و حدود 25 درصد خشونت به تصویر کشیده شده را تشکیل میدهد. 25 درصد دیگر نیز به ترسیم زخمی شدن و مرگ اختصاص دارد.
بررسی محتوای چندین رسانه از سوی گرینبرگ (1969) نشان داد که 10 درصد محتوای روزنامهها و نشریات ادواری پر تیراژ را مسائل مرتبط با خشونت تشکیل میدهد (جنایت و حادثه). درصد خشونت در روزنامههاو مجلات مختلف تفاوت چشمگیری با یکدیگر دارند. حدود 50 درصد از کتاب های جلد شمیز که در دکههای روزنامه فروشی عرضه میشوند در روی جلد خود خشونت و سکس را به نمایش گذاشتهاند. از سال 1954 به بعد درصد فیلمهای مربوط به رویدادهای ماجرا جویانه که اواخر روز و اوائل شب به نمایش گذاشته میشوند افزایش فوِالعادهای داشته است.
کلارک و بلنکنبرگ (1972) در بررسی محتوای آنونسهای تلویزیونی و سینمایی به این نتیجه رسیدند که در فاصله سالهای 1930 تا 1969 در یک سوم از آنونسها، خشونت به تصویر کشیده شده است و این رقم در مورد فیلمهای تلویزیونی به 50 درصد میرسد. برخلاف ادعای صاحبان رسانهها و تصور مردم، نمایش خشونت در برنامههای سرگرم کننده تلویزیونی عامل موفقیت برنامهها نیست زیرا بررسیهای انجام شده عکس این مطلب را ثابت میکند.
اختصاص 18 درصد مطالب صفحه اول روزنامهها و 27 درصد محتوای نشریههای ادواری به انعکاس رویدادهای خشونت آمیز هیچ ارتباطی با آمار و ارقام مربوط به روند خشونت ندارد. بیست و شش درصد مطالب خبری شبکههای تلویزیونی را رویدادهای خشونتآمیز تشکیل میدهد که این نسبت نیز هیچ رابطهای با آمار مربوط به جنایت ندارد.
جنایت
دیویس (1957) روزنامههای شهر کلورادو را در یک دوره دو ساله مورد بررسی قرار داد و برای اولین بار متوجه شد که میزان خشونت گزارش شده در روزنامهها با ارقام جنایات واقعی تطبیق نمیکند. گاروفالو (1981) نیز در مروری بر تحقیقات انجام شده از دهة 1930 تا 1980، به این نتیجه رسید که بین میزان اخبار جنایی و خشونت به تصویر کشیده شده در برنامههای تلویزیونی و آمار واقعی جنایات، رابطه منطقی وجود ندارد. براساس یافتههای این پژوهشگر، اخبار مربوط به رویدادهای جنایی بین 5 تا 10 درصد محتوای خبر تلویزیون را تشکیل میدهد. بررسیهای جکسون (1977) نیز به نتایج مشابهی منجر شد. براساس یافتههای این پژوهشگر روزنامههای کانادا (ایالت اونتاریو) حدود 20 درصد از صفحه اول خود را به اخبار جنایی و خشونت آمیز اختصاص میدهند. تجزیه و تحلیل شلی و اسکینز (1981) نشان داد با این که جنایات خشونت آمیز تنها یک پنجم از کل جنایات ارتکابی را تشکیل میدهند ولی رسانهها چنین وانمود میکنند که این میزان به مراتب بیشتر از درصد فوِ است و به تبع آن برآورد مردم نیز از جنایات خشونتآمیز بیشتر از میزان واقعی است. بررسی مشابهی که توسط دومینیک (1973) انجام شد نشان داد که دو سوّم برنامههای تلویزیونی که در ساعات پربیننده به نمایش در میآمد، به نوعی به نمایش انواع اقدامات خشونتآمیز مانند پرخاشگری و سرقت مسلحانه اختصاص داشت و 60 درصد این اقدامات خشونتآمیز را آدمکشی تشکیل میداد. خشونت توسط افراد غریبه اکثر موارد خشونت در تلویزیون را تشکیل میدهد. درحالیکه خشونت واقعی بیشتر توسط افراد خانواده وآشنایان قربانیان صورت میگیرد. هنی و مونرولاتی (1980) در بررسیهای خود به این نتیجه رسیدند که در فیلمهای به نمایش در آمده درتلویزیون، طمع و دیگر ویژگیهای شخصیتی عامل اصلی بروز خشونت است و شرایط اجتماعی در این موارد نادیده گرفته میشود.
دومینیک در بررسی رویدادهای جنایی گزارش شده توسط رسانهها، به این نتیجه میرسد که تلویزیون، خشونت را از زاویه دید مجریان قانون به تصویر میکشد و در این راستا ضمن تأکید بر جنبههای شخصی، جنبههای اجتماعی این پدیده را نادیده گرفته و تصویر دقیقی از جریان دادرسی ارائه نمیدهد و در عین حال اطلاعات دقیقی درباره جنایت، جنایتکاران و خشونت حاکم برزندگی واقعی در اختیار مخاطبان قرار نمیدهد. بررسیهای شریزن (1987) درباره گزارش رویدادهای جنایی در روزنامههای شیکاگو به نتایج مشابهی منجر شد. وی در بررسیهای خود نشان داد که فرآیند گردآوری اخبار سبب شده است که اخبار جنایی شکلی ساختگی پیدا کنند. تایلر (1980) در بررسیهای خود نشان داد که برآوردهای شخصی از میزان جنایات کاملاً به گزارش رسانهها متکی است.