وجوه صنعتی و تجاری سینما همواره بستر مناسبی برای تحقق اهداف و آرمان صاحبان ثروت بوده است . بسیاری از دستاوردهای تفکیکی و تکنولوژیکی هنر ، صنعت و سینما نیز زاییده خوی و خصلت کلان سرمایه داران برای جلب و کشاندن هر چه بیشتر توده های مردم به سالن های سینما بوده است .
آثار سطحی و کم مایه ای را نمودار می سازد که باید در چگونگی و چرایی استقبال تماشاچیان از آنها تأمل نمود . جای تردید نیست اگر جادوگران عرصه سینما ، با شناخت آمال وعقده های سرکوب شده تماشاچی ، تمنیات نفسانی و شهوانی بشر و نیز وقوف به آستانه تحریک حسی و عصبی تماشاگران ، پرده عریض سینما را عرصه و جولانگاه ارضاء و تشفی خاطر آنان قرار دهند . این واقعیت زمانی نگران کننده می گردد که تهیه کنندگان و کمپانی های فیلمسازی همسو با سیاست های دولتهای استکباری ، سیل فیلمهای سطحی را به قصد انحراف افکار عمومی جهانیان و سرگرم ساختن ملتها به اموری بی ارزش ، روانه کشورهای مختلف جهان می کنند .
با وقوع انقلاب اسلامی در ایران و تحولات عمیق فرهنگی و اجتماعی ، سینما به مثابه رسانه ای برای ارتقاء و رشد منزلت آدمی مورد توجه قرار گرفت . ساخت آثار ارزشمند و تأثیر گذار ، آرام آرام نشانه های دستیابی به سینمایی هم شأن با فرهنگ بومی و اسلامی را هویدا ساخت . اما در اثر اجرای برنامه های موسوم به توسعه اقتصادی – اجتماعی از اواخر دهه 60و تغییر تدریجی ارزشهای مادی و تشدید شکاف طبقاتی ، سینما نیز از این عارضه مصون نماند . البته حضور و نظارت مؤثر دولــــت ( که در سالیان اخیر به نظارت مزاحم تعبیر می شود ! ) مانع از آن گردید که سینما یکباره در ورطه مناسبات سرمایه داری و اقتصاد آزاد گرفتار شود . اما با وقوع تغییرات درعرصه مدیریت فرهنگی و هنری کشور ، آخرین مقاومتها نیز از بین رفت و سینما با سایر پدیده ها و مناسبات اجتماعی و فرهنگی همرنگ گردید . اکنون ساخت و عرضه آثار سطحی ، از جمله فیلمهای عاشقانه ، مظاهر کنونی سیاست های جدید اعمال شده در سینمای کشور است .
در این مقاله به اجمال ، جنبه های جامعه شناختی نضج و اشاعه این گونه فیلمهای سینمایی مورد بررسی قرار می گیرد . در این آغاز برای روشن شدن موضوع ، ارایه تعریف و ابعاد سطحی نگری در عرصه ادبیات و نقد سینمایی ضروری به نظر می رسد .
در امر نمایش رو به تزاید انواع فیلم های عشقی و یا جوان پسند که طی ماههای اخیر نگرانی های زیادی را به همراه داشته است ، عوامل متعددی دخالت دارند ؛ شاید انگیزه اقتصادی نزد صاحبان سرمایه و بی برنامگی مسئولان سینمایی کشور در قبال هدایت و بهبود فرهنگ عمومی جامعه از طریق سیاست گذاری بخردانه ، تنها ناظر به جنبه های محدودی از این اپیدمــــــــی می باشد .
انواع سطحی نگری
1 – از بعد فنی
1 –1) سطحی نگری در طرح و پیرنگ داستان (ploT )
عدم بداعت و نوآوری در مرحله طراحی داستان ( توالی منطقی رویدادهای داستان بر اساس رابطه علت و معلولی ) به یکنواختی و سطحی بودن روایت داستان می انجامد . درگیر نشدن حسی و فکری مخاطب با اثر ، ناشی از بی تدبیری فیلمساز در مرحله آفرینش داستان می باشد. اهمال فیلمساز در این مرحله ، به جلب تماشاچیان عامی و آسان پسند و گریز مخاطبان فهیم و با ذوق منجر خواهد شد .
1 –2) سطحی نگری در خلق و پرورش داستان
فیلم های داستانی خوب و تأثیر گذار ، با شخصیت های قوی و جاندارشان در ذهن تماشاچی ماندگار می شوند . هر قدر به ابعاد وجودی اشخاص اصلی داستان در درگیری با موانع موجود اهمیت داده شود ، ویژگیهای بیشتری از ضمیر آنها آشکار شده و درام، جذابیت و کشش بیشتری پیدا خواهد کرد . در اعمال و رفتار شخصیت های فاقد عمق و قوت ، که اصطلاحاً تیپ نامیده می شوند ، کمتر می توان رد پای انگیزه و مقاصد باطنی را جستجو کرد . تیپ ها با کلیدهای رفتاری و گفتاری مشخص ، براحتی قابل شناسایی اند ، فیلمسازان کم سواد و بی بهره از جوهره خلاقیت و تفکر ، معمولاً در دایره بسته ای از تیپ های محدود اجتماعی سیر می کنند . گرایش به جنبه های ظاهری بازیگر و تأکید بر رفتار کلیشه ای وار شخصیت فیلم ، نهایت کوشش و تلاش این فیلمسازان شخصیت های داستان فیلم می باشد . بطور طبیعی سخن گفتن از تحلیل روانشناختی اعمال شخصیت در اینگونه آثار و نقد زدن نویسنده به هزار توی وجود اشخاص داستان ، امر بیهوده ای به نظر می رسد.
(3-1 سطحی نگری در انتقال پیام
تحریک احساسات و هیجانات آنی تماشاچیان نتیجه عملکرد گروهی از فیلمسازان است که به تعبیری « رگ خواب تماشاچیان را در دست دارند » و قادرند به میزان دلخواه عنان احساس مخاطب را در چنگ خود نگه دارند .
« رشته ای بر گردنم افکنده دوست می کشد هر جا که خاطر خواه اوست »
اصطلاح « میخکوب شدن تماشاچی بر روی صندلی » صفت واقعی اینگونه آثاراست .
اگر فیلم هایی ازاین دست ، عاری از جنبه های تخریبی و بد آموزی باشند ، عموماً در زمره آثار سرگرمی آور ، سالم و سودمند ارزیابی می گردند .
در هر صورت سطحی نگری در بعد محتوایی ، حتی بیننده متفکر و شعورمند را به چالش با درونمایه اثر فرا نمی خواند و بذر آگاهی و اطلاعات تازه را در ذهن او بارور نمی سازد .
در یک نگاه اجمالی شادی بتوان عوامل زیر رادر پیدایش و شیوع این گونه آثر سطحی مؤثر دانست :
1 – تجربه تاریخی در سینمای ایران مؤید این واقعیت است که گروهی از فیلمسازان همانند عامه مردم متأثر از مد هستند !
استفاده مفرط از موسیقی پاپ و حتی وارد کردن شخصیت های خواننده یا نوازنده در داستان فیلم ، عقب تر بردن روسری بازیگران زن ، سود جستن از متلک و شوخی های نا پسند ، استفاده از بازیگران صرفاً خوش چهره ، طرح قصه های سانتی مانتالیستی ، انجام حرکات موزون ( بخوانید رقص ) و شگردهایی نظیر آن ، که دقیقاً در متن و لایه های زیرین فرهنگ جامعه جایی ندارند ، از جمله اقداماتی است که برای پایداری و استمرار نمایش چنین آثاری به کار گرفته شده اند .
2 – نهادینه نشدن بخش خصوصی در ساختار اقتصاد کشور باعث گردیده تا سرمایه گذاران و تهیه کنندگان فیلمهای سینمایی برای بازگشت سرمایه و نیز کسب سود و منفعت ، به دنبال یافتن راههایی برای تضمین سود حاصل از سرمایه گذاری بر آیند . اعتنا به الگوهایی که پیشتر شرح آن رفت ، یکی از چنین راهکارهایی می باشد . به این ترتیب تا زمانی که سرمایه گذاری درسینمای ایران با ریسک بالا و اسیب بذیری همراه باشد ، ساخت و عرضه آثار عامه پسند به اشکال مختلف ادامه خواهد داشت
3 – سینما همانند انواع گونه های ادبی در هر عصری ، آیینه ای از افکار ، تمایلات و هنجارهای جامعه می باشد . بر همین اساس متفکران قادرند از طریق مطالعه و مشاهده آثار ادبی و سینمایی ، مختصات فرهنگی یک جامعه را ترسیم کنند . در سالهای اخیر انتشار گسترده رمانها و پاورقی های عاشقانه گویای این حقیقت است که شرایط اجتماعی پتانسیل احساسی جوانان را به مصرف چنین فرآورده هایی نازل و سرگرم کننده سوق داده است .
عمیق تر شدن فاصله طبقاتی ، ترویج متظاهرانه ادا و اطوار سرمایه داری به تقلید از فرهنگ غرب ، میل به خودنمایی و خود آرایی ، تغییر الگوی مصرف و پوشش ، گسترش بی ضابطه روابط دختران و پسران جوان در معابر عمومی و ... در نتیجه کمرنگ شدن ارزشهای معنوی در مقایسه با سالهای گذشته ، در مجموع فضا و موقعیتی را پدید آورده است که پاره ای از رفتارها در اثر تکرار به تدریج شکلی از رفتار قاعده مند را به خود بگیرد . در چنین شرایطی دسته ای از نویسندگان و هنرمندان ، به صورتی کاملاً منفعلانه تحت تأثیر تغییرات اجتماعی با ادعای واقعگرا بودن ، قصه های کم مایه و بی خاصیت را دستمایه ای برای فروش فیلمهای خود قررا می دهند .
علاوه بر این انتقال الگوهای رفتاری از طریق هنر و با زبان احساس ، منجر به درونی شدن رفتار و یا هنجار می گردد ، به گونه ای که بازیگران سینما فراتر از دنیای فیلم ، ذهن و ضمیر مخاطب را تسخیر می کنند .
توزیع عکس و پوستر بازیگران جوان مرد در بین دانش آموزان دختر و ریختن پوستر بازیگران زن در مدارس پسرانه ، شاهد گویایی برای این ادعاست که بازیگران سینما مدتهاست به گفته جامعه شناسان به عنوان گروه مرجع جوانان مطــــرح شده اند .
4 – به دلیل تمرکز نهادهای فیلمسازی و اقامت عموم فیلمسازان در کلان شهری چون تهران به طور کاملاً طبیعی ، موضوع اغلب فیلمها گرفته شده از مسایل و اتفاقات زندگی در این شهر است ، پژوهشگران اجتماعی ، شهر تهران را به دلیل جادبه های مهاجر پذیری آن ، نمونه گویایی از شهری با خرده فرهنگ های بسیار متفاوت و حاکمیت انواع هنجارها ، و رفتارهای اجتماعی می دانند . مهاجرت سیل جمعیت به تهران در یک دهه اخیر ، با اجرای برنامه های موسوم به نوسازی و توسعه شدت یافته است . این وضعیت با توجه به عدم تکافوی امکانات اجتماعی با منویات مهاجرین ، نگران کننده می باشد . از سوی دیگر مهاجرت اقوام مختلف به شهر تهران موجب همزیستی مردمانی با آداب و عادات گوناگون شده است .
« به قول اولسون ( 1963 Olson ) از آنجا که محیط ، عوض شده است و او دیگر نسبت به هنجارهایی که در محیطش از آن پیروی می کرد ، احساس پایبندی نمی کند ؛ هرج و مرج و آشفتگی رخ می دهد . »
در چنین محیط هایی به میزان دوری آحاد جامعه از ارزشهای معنوی و معطل ماندن اصول مربوط به عدالت اجتماعی ، تظاهرات مادی و نفسانی در اشکال مختلفی مجال بروز یافته و زمینه انواع ناهنجاری های اخلاقی و اجتماعی فراهم می گردد . در آشفته بازاری که متأسفانه حرکت عمومی جامعه ، متأثر از برنامه های اقتصادی و اجتماعی ، به سوی رفاه بیشتر ، کسب در آمد و احراز موقعی های برتر اجتماعی تغییر یافته است ، تولید آثار احساسی در قالب فیلم و موسیقی و در پاسخ به نیازهای روانی و عاطفی شهروندان حسرت زده ، از جایگاه ویژه ای برخوردار می شود .
اهمیت نیازهای جسمی آدمی ( physiological Needs ) و تأثیر آن بر رفتار فردی و اجتماعی به حدی است که آبراهام ماسلو ( Maslow ) در تبیین نیازهای آدمی و اولویت بندی آنها ، نیازهای جسمی را در صدر حوایج می نشاند .
« ماسلو معتقد است که نیازهای انسان درای سلسله مراتب ( hierarchy ) هستند :
نیازهای پایین یا دون و نیازهای محال . یعنی برای انسانها ابتدا نیازهای جسمی ( = نیازهای پایین ) مهم هستند . بعد از ارضاء نیازهای جسمی ، نیاز به ایمنی برای او مطرح می شود و بعد از آن روابط و بعد احترام ، تا بالاخره در انسانهایی که همه نیازهایشان برطرف شده است ، نیاز متعالی به تفکر در باره معنی و محتوی ( = به خود رسیدن ) مطرح می شود . »
البته نظریه ماسلو تحلیل جامعه شناختی طرح روابط عاشقانه در سینمای ایران را به عنوان گونه ای از سطحی نگری ، به سوی نظریه و نگره های روانشناسی اجتماعی سوق می دهد و جا دارد ، صاحبنظران از این زاویه نیز به کنکاش و غور در وضعیت نزار سینمای ایران بپردازند . موضوعاتی همچون بحران هویت در جوانان ، مشاهده تناقض در رفتار والدین ، معلمین و مسئولان اجتماعی یا آنچه که به عنوان ارزش های اخلاقی و اجتماعی تبلیغ می شوند ، هجم مکاتب به ظاهر عرفانی و درون گرا که بروز و ظهور آنها در تاریخ تحولات اجتماعی ایران تا حدی مسبوق به سابقه نیز می باشد ، عدم تعریف روشن و مقبول از مفاهیمی چون آزدی ، خطوط قرمز و ... از جمله مضامین قابل مطالعه در این زمینه میباشند . اهتمام به تجزیه و تحلیل معضل سطحی نگری و مصادیق آن از جنبه های مختلف ، این مزیت را به همراه دارد که از یکسویه نگری و غفلت از سایر عوامل مؤثر در پیدایش « پدیده اجتماعی اشاعه فیلم های عاشقانه » جلوگیری به عمل آمده راه برای درمان و علاج قطعی آن نیز هموارتر خواهد شد .
اما ازاین نکته نیز نباید غافل شد که نمایش مستمر آثار کم مایه با موضوعات عشقی ، علاوه بر تخریب ارزشهای اجتماعی و تخفیف باورهای مذهبی و سنن ملی ، جایگزینی هنجارهای جدید در روابط دختران و پسران و حتی روابط زناشویی همسران جوان ، آرام آرام به تغییر و انحراف ذایقه مخاطب انجامیده و عرصه را بر میدان داری فیلم هایی با نگرش عمیق انسانی و فرهنگی تنگ تر خواهد کرد .
امید است با تلاش و همت مسئولان و برنامه ریزان کشور ، اصلاح و بهبود امور مختلف جامعه بیش ازپیش موردعنایت قرارگرفته و از رهگذر تلاش ، انضباط و وجدان کاری آحاد جامعه ، قوام و سداد نظام جمهوری اسلامی ایران بر پایه مؤلفه های فرهنگی و اعتقادی تقویت گردد تا با داشتن جامعه ای سالم و منزه از آلودگی ها ، فیلمسازان نیز در آسمان اندیشه و خیال ، سوژه های ناب تری رصد کنند !
اما در شرایط حاضر مدیریت سینمای کشور فقط به عنوان یک ناظر ، وظیفه رسالت خود را نباید در صدور پروانه ساخت و نمایش فیلم ها فارغ از محتوی ، جهت گیری ها و پیامدهای فرهنگی و اجتماعی آنها محدود سازد و با ارایه آمار رکورد شکن فروش فیلم های مبتذل عشقی از استقبال تماشاچیان فریاد شادی سر دهد ؟ ! هیهات !
جان کلام :
جدا از مجاهدت مسئولان برای حل بنیادین مشکلات اجتماعی و اقتصادی جامعه ، به نظر می رسد اگر مدیریت سینمای کشور در مقام دفاع از آثار سطحی بر آیند و یا حداقل با سکوت خود مؤید آن باشند و هر گونه اعمال محدودیت بازنگری در شرایط پدید آمده را تضییع حقوق شهروندی سینماگران و مخل روح آزاد منشی آنان پندارند ، هیچ امیدی به اصلاح و بهبود این معضل نیست و ادامه روند کنونی به جلوه گری فرهنگ منحط غربی و مظاهر مغایر با هویت ایرانی – اسلامی در قاب سینما منجر خواهد شد . لابد در چنین شرایطی هر نغمه مخالفتی که علیه ارزش های منفی فیلم های سطحی و گیشه پسند از سوی دلسوزان برخیزد ، به مثابه توهم توطئه ای از جانب مخالفان آزادی و انبساط فرهنگی قلمداد خواهد شد !
اما اگر به جوشش حمیّت و غیرت مسئولان امیدوار باشیم ، انتظار می رود مدیران ارشد و سیاست گذاران سینمای ایران به صرافت نقد و درمان ابتلایات وخیم سینما افتاده و برای حفظ طراوت و شادابی نهال نو پای سینمای نجیب ایران ( آنچه که مایه افتخار ریاست محترم جمهوری اسلامی و عموم فرهنگ دوستان است ) به حرس علف هرزه هایی که توسط فرصت طلبــــان و کج اندیشان غرس شده اند ، همت گمارند .
در نخستین گام ضروری است مسئولان با هدف توجیه و اقناع منطقی فیلمسازان ، مراتب ناخشنودی خود را از رواج فیلم های نازل خیابانی ! ابراز داشته و سپس درعمل به تخفیف درجه کیفی چنین آثاری و قطع هر گونه حمایت و یارانه ، نگاه خود را معطوف به مؤلفه های بومی و فرهنگی سازند .
در پایان ذکر این نکته خالی از فایده نیست که چرا صاحبنظران و کارشناسان تربیتی ، مشاوران و مربیان آگاه کشور در قبال بلیّه فرهنگ سوزی که موریانه وار ، کالبد سینمای کشور را در معرض نابودی قرار داده است و متعاقب آن ، سالن سینماهای کشور ار از حیز انتفاع برای استفاده ساقط خواهد کرد ، با زبان منطق شیرین خود ، در صدد آسیب شناسی فیلــــــــــم ها بر نمی آیند ؟! دغدغه ها و نگرانی های خویش را به خاطر آسیب های ناشی از تماشای بعضی از فیلم ها به روح و روان جوانان و نوجوانان ، مطرح نمی سازند ؟!
سنت دیرینه و مألوف آنست که فیلمسازان با تولید فیلمهای مناسب و برخوردار از مضامین تربیتی ، مدد رسان صاحبنظران و مشاوران تربیتی باشند . زیرا بیان نافذ و غیر مستقیم در بسیاری از مسایل ، در قالب داستانهای جذاب ، به مراتب تأثیرات ماندگارتری را برای مخاطب باقی خواهد گذاشت . اما متأسفانه در شرایط کنونی باید از مربیان و مشاوران استمداد طلبید که در فهرست تبیین مشکلات فردی و جمعی شهروندان ، سینمای ضد اجتماعی را نیز بیفزایند ،
شاید که گوش شنوایی برای نصایح خویش بیاب
نویسنده : دکتر عبدالرضا رحمانی فضلی |
رسانه ها با تحولاتی که در جنبه های مختلف از بعد فن آوری تجهیزاتی و حجم و روش داشته اند به عنوان حاملان و منتقل کنندگان پیام می توانند در ساخت فرهنگ عمومی باورها و افکار عمومی موثر باشند. آنها بدون در نظر گرفتن مرزهای جغرافیایی عقیدتی و فرهنگی امکان حضور را در همه نقاط جغرافیایی پیدا کرده اند. این بحث مورد قبول و پذیرش همه دست اندرکاران امر فرهنگ است . اما اینکه در فضا و شرایطی که ما در آن هستیم چگونه از این امر می توانیم در جهت فرهنگ عمومی مورد قبول و منطبق با اهداف و سیاست های تعیین شده یک حکومت با جهان بینی و ایدئولوژی خاص موثر واقع شیوم و از آن بتوانیم بهره برداری خوبی داشته باشیم موضوعی است که مقاله حاضر به آن می پردازد. یعنی به صورت خاص بحث صدا و سیما و نحوه عمل آن در فرهنگ عمومی را مورد بررسی قرار می دهد. تلقی ما این است که فرهنگ عمومی یک پدیده پویا است و سکون در آن معنا ندارد و هر روز با اخترعات اکتشافات نظریه پردازی و رفتارهایی که دردنیا در ابعاد مختلف شکل می گیرد فرهنگ عمومی پذیرای این رفتارها و پذیرای این تحولات و دگرگونی ها هست . بنابراین کسانی که اثر و تأثیرگذاری بالاتری در این فرهنگ داشته باشند می توانند در شکل دهی فرهنگ عمومی موفق تر باشند. اثر در فرهنگ عمومی با استفاده از ابزارهایی است که آن ابزارها امکان این تأثیرگذاری را معین می کند> مطبوعات به عنوان یکی از ابزارها و صدا و سیما به عنوان یک ابزار دیگر در این راستا مطرح است . و چون نفوذ حضور> نحوه بیان و شکل انتقال پیام در رسانه صدا و سیما به طرز ویژه ای است که مخاطب را می تواند با انواع و اقسام شگردها و روش هایی که در آن هست به خود جلب کند این رسانه می تواند در نحوه تغییر دگرگونی در فرهنگ عمومی پرنفوذترین و موثرترین عامل باشد . ما الان در شرایطی واقع شده ایم که فرهنگ عمومی بدون در نظر گرفتن مرزهای جغرافیایی و عقیدتی دستخوش تغییر و دگرگونی است یعنی عرصه فرهنگ عمومی امروز یک عرصه کاملاً رقابتی است و کسانی می توانند در عرصه های رقابت حضور پیدا کنند که بتوانند از قانون مندی های عرصه رقابت استفاده کنند و آن قانون مندی های را خوب بشناسند و منطبق با عملکرد آن قانونمندی ها حرکت کنند. این عرصه در تمام امور سیاسی اقصادی و حتی در امور روزمره و جاری صادق است. در شناخت این عرصه آنچه اثر را بیشتر می کند این است که از طرفی پیام نگرش و ارزشی به گونه ای به عنوان فرهنگ و آن هم فرهنگ عمومی به مخاطبین ارایه شود که منطبق با نیازهای عموم جامعه باشد . یعنی جامعه نسبت به آن پیام فرهنگ و ارزش احساس نیاز بکند. از طرفی وقتی می توانیم موفق باشیم که بتوانیم آن پیام ارزش را به نحوه مطمئن و به نحوی که در مخاطب اثر بگذارد منتقل بکنیم . برای این که همه این امور به نحو احسن شکل بگیرد می بایست در عرصه ملی و در عرصه رقابتی فرهنگ عمومی دارای اهداف معین و مشخص بوده و منطبق با آن اهداف که اهداف کلان نظام است پیام را انتخاب و به نحو احسن منتقل شود. در رسانه منطبق با این امر یعنی با توجه به وابستگی رسانه با کلیت نظام و به عنوان ابزاری در جهت محقق کردن اهداف نظام تعیین هدف می شود. اهدافی را که ما به عنوان اهداف اصلی در رسانه به عهده داریم و منطبق با آن برنامه سازی و انتقال پیام می کنیم عبارتند از تبیین و تعمیق باورهای دینی یعنی حکومت جمهوری اسلامی به عنوان یک حکومت دینی و ارزشی در جهت پیاده کردن احکام الهی در امور جاری اجتماعی و فردی یکی از وظایفش این است که در تبیین و تعمیق باورهای دینی مردم گام های بلندی بردارد . بینش سیاسی عمومی جامعه هدف دیگر این است که بینش سیاسی عمومی جامعه که هر روز در معرض قضاوت های سیاسی و انتخاب های مختلف است تعمیق و گسترش یابد . این انتخاب ها و قضاوت ها در حالی صورت می گیرد که با حجم انبوه اطلاع رسانی چه در داخل با گسترش فضای باز سیاسی و چه در خارج با گسترش رادیوها تلویزیون ها و رایانه در ارتباطا ت اینترنتی روبرو است . صدا و سیما به عنوان یکی از اهداف مهم خود باید بتواند طوری بینش سیاسی جامعه را تعمیق ببخشد که نهایتاً تمام افراد جامعه بتوانند به مرحله قضاوت تشخیص و انتخاب برسند . این به عوان یکی دیگر از اهدافی است که رسانه در جهت محقق ساختن آن تلاش می کند. وحدت ملی بحث بعدی به عنوان یکی از محورهای مهم رسانه ای بحث وحدت ملی در چارچوب جغرافیای سیاسی کشور است . در کشورهایی که مرکب از اجزای به هم پیوسته ای متفاوت از نظر منطقه ای نژادی و دین و اعتقادی است اگر در جهت تثبیت همگرایی و تقویت محورها و مولفه هایی که می توانند نهایتاً منجر به همگرایی بشوند تلاش نشود یقیناً به طرف واگرایی و گریز از مرکز به وسیله مناطق خواهد رف . این قوانین و قانونمندی هم در زمان مشروطیت و هم در مسیر تاریخ معاصر و هم بعد از انقلاب تجزیه شده است . هر وقت در حاکمیت مرکزی مولفه ها و محورهای وحدت دچار اشکال بشوند مناطق به طرف واگرایی پیش خواهند رفت . پس به عنوان یک اصل و هدف این موضوع در رسانه مورد توجه بوده و هست . توسعه کلی یکی دیگر از اهداف مهم رسانه توسعه کلی است . توسعه از ابعاد مختلف مورد نظر است . برای این که امر توسعه به صورت یک باور و رفتار عمومی قلمداد شود به عنوان یکی از اهداف اصلی سازمان مد نظر است . ما در این شرایط همیشه با این یقین و علم به قضایا نگاه می کنیم که در مسیر و در کوران رقابت های بسیار زیادی هستیم و می بایست به این رقابت ها پاسخ مناسب بدهیم . برای این که اهداف ذکر شده در رسانه با شرایط و نیازهای مختلف هماهنگ شود در چارچوب اهداف رسانه ای از نظر قالب و برنامه تقسیم بندی انجام گرفته است . در رسانه چهار روش و یا چهار رویکرد برای ارایه برنامه ها وجود دارد که موضوعات را در قالب آن اهداف در داخل این چهار رویکرد به مردم ارایه می کند. یکی از روش ها بحث اطلاع رسانی است که مجموعهای از مطالب علمی و آموزشی و مسایل ارشادی و تربیتی در قالب اطلاع رسانی عرصه و برخی از پیام ها به عنوان اوقات فراغت و سرگرمی ارایه می شود. یعنی هر چهار جنبه موضوع از این جهت که مخاطبین نیازمند این موضوعات و مطالب هستند> مورد توجه بوده است . در چارچوبی که عنوان شد با موضوعات متفاوتی روبرو هستیم که از این بعد تفاوتی بین رسانه صدا و سیما در جمهوری اسلامی با رسانه هایی که در دنیا هست وجود دارد در جمهوری اسلامی رسانه یک ابزار نظام و حکومت و انحصاری تعریف شده است . در پرداختن به موضوعات رسانه های دنیا عمدتاً به دو موضوع و یا مقوله وارد می شوند مقوله اطلاع رسانی و مقوله اوقات فراغت و سرگرمی . اگر مباحث اقتصادی سیاسی اجتماعی و فرهنگی مطرح می شود در دل همین دو موضوع مطرح می شود که بیش از 80 موضوع را نظام به عهده این رسانه گذاشته است . رسانه صدا و سیما علاوه بر آن دو رویکرد با چهار رویکرد اصلی و بیش از 80 موضوع مختلف روبرو است یعنی علاوه بر این که باید اوقات فراغت را پر کند باید بحث آموزش و ارشاد را به عهده داشته باشد. ضمن عمل اطلاع رسانی بهداشت مردم حفاظت ا ز جنگل ها و مراتع رفتار جمعی جامعه و اعتیاد روابط ایران و آمریکا < ایران و اروپا را هم به عنوان یک موضوع مورد توجه قرار دهد حالا همه اینها در شرایطی اتفاق می افتد که رسانه از لحاظ رقابتی در جامعه امکان رقابت ندارد زیرا یک رسانه انحصاری تعریف شده است آن هم با حجم عظیمی از مسوولیت ها ووظایفی که به عهده اش گذاشته شده است و این بر خلاف مطبوعات و سایر رسانه هایی است مکه این امکان برای آنها به وجود آمده است . این حجم انبوه فعالیت حداقل در بعد پخش در انحصار کامل در بعد تولید به خاطر عدم اتکاء به نیروهای بیرون از رسانه از سال های 1330 به بعد این فرصت برای عموم جامعه به عنوان هنرمندان و کسانی که می توانند در رسانه موثر باشند فراهم نشده است . یعنی تقویت حرفه ای در بیرون صورت نگرفته است . اگر مشکل تهیه کننده کارگردان و سناریو نویسی وجود دارد به این علت است که واقعاً در جامعه در بیرون از صدا و سیما این تقویت حرفه ای صورت نگرفته است . به این حرفه در 5 و 6 سال اخیر هم به صورت ضعیفی توجه شده است . بنابراین باید بخش تولید سناریو و تهیه کنندگانی در بیرون از جامعه تقویی شود و این در شرایطی اتفاق می افتد که ما با مخاطباتی تنوع و متفاوت از نظر سن جنس و سطح تحصیلات روبرو هستیم . هم چنین آنها از نظر پراکندگی جغرافیایی و فرهنگ های بومی و منطقه ای هم متفاوتند یعنی رسانه ای با حجم انبوهی از وظایف در قالب اهدافی که در چارچوب اهداف نظام تهیه شده بدون امکان رقابت در بیرون و بدون تقویت حرفه و کمک گرفتن از اکثر جامعه در مسیر تحول و تکاملی خودش با طیف متفاوتی از مخاطبین مواجه است که ناگزیر برای برقراری ارتباط با مخاطب با استفاده از شیوه های رسانه طوری عمل می کند که ابتدا اعتماد مخاطب را جلب کند. در این رابطه صدا و سیما آنچه را که تواسنته اجرا بکند این است که تعدا شبکه ها را متناسب با وضعیت مخاطبیت آرایش بدهد. مثلاً در شبکه های تلویزیونی شبکه 1 را به عنوان هویت مخاطب عام شبکه 2 را به عنوان یک هویت آموزش و علمی با مخاطبین خاص شبکه 3 را با توجه به حجم انبوه جوانان و طبقه سنی جوان به عنوان یک شبکه جوان و شبکه 4 را به عنوان شبکه خاص و مسایل آموزشی و علمی و تقریباً نخبه گرایی تعریف کرده است و در درایو هم همین تقسیم بندی ها صورت گرفته است . رادیوی 1 سراسر به عنوان مخاطبین صورت گرفته است . رادیوی 1 سراسر به عنوان مخاطبین عام رادیوی 2 اتانی رادیوی قرآن رادیوی معارف که به زودی افتتاخ خواهد شد و رادیوهای استان ها باز با توجه به تفاوت های منطقه ای به لحاظ تفاوت در فرهنگ ها نگرش ها و باورها شبکه های ملی زده می شود. در شبکه های منطقه ای همان حرف را منتها به زبان های محلی و منطقه ای برای مردم داشته باشند. این طیف گسترده مخاطب و تفاوت در سلیقه مخاطبین سازمان را هر روز با توجه به وضعیتی که دارد و با توجه به سلائقی که مخاطبین دارند در معرض قضاوت های مستمر مردم قرار داده است . این رسانه با حجم عظیمی از ساخت و تولید برنامه معادل 160 هزار ساعت در طی سال و 5 شبکه تلویزیونی > 5 شبکه رادیویی به اضافه شبکه جام جم که به عنوان شبکه بین الملل عمل می کند به اضافه 27 رادیو به زبان های خارجی که در برون مرزی پاسخ نیازهای خارج از مرز را می دهد و چهار شبکه تلویزیونی منطقه ای که برای مناطق خارج از ایران با توجه به دگرگونی مخاطبان تخصیص داده است قادر نیست به تمام نیازهای مخاطبین پاسخ بدهد چرا ؟ چون حجم نیاز مخاطبین در طیف های مختلفی واقع شده اند که این طیف ها در بعضی از موارد به خاطر ارزش های حاکم و نظارت ها و دقت هایی که در رعایت مسایل در بعد شرعی و در بعد عرفی دارد از آن حریم ها بیرون می روند. مثلاً بحث موسیقی . به عنوان یک موضوع وقتی به موسیقی در رسانه نگاه می کنیم. از طیف صفر تا 100 اگر در نظر بگیریم . حدود 5 و 6 درصد تا 10درصدی در طیف پایین واقع می شوند که موسیقی هایی که در صدا و سیما مطرح می شود را موسیقی هایی می دانند که گوش دادن به آن حداقل دچار شبهه است . در طیف بالاتر از آن حدود 10 درصد از جوانان یا کسانی واقع هستند که باز موسیقی صدا و سیما را مطابق با خواست ونیاز خودشان تلقی نمی کنند. چرا که این موسیقی را در حد موسیقی که آنها را اقناع بکند نمی دانند. بنابراین صدا و سیما مجبور است حدی را که منطبق با عرف و ارزش مقتضیات شرعی ما هست در نظر بگیرد. شما این طیف را درهمه برنامه های صدا و سیما دارید . یعنی در برنامه های کودک و نوحوان سریالها در برنامه های دیگر همیشه با این طیف به عنوان کسانی که اقناع نمی شوند مواجه است . البته صدا و سیما با روشهای مختلف نظرسنجی ها با برقراری ارتباطات تحلیل محتوا درصدد است که بتوانند نهایتاً در یک طیفی حرکت بکند که به نیازهای مختلف پاسخ مثبت بدهد. اما واقعاً قادر به پاسخ گویی نیست یعنی هر کس ادعا بکند که می تواند در صدا و سیما بنشیند و برنامه ریزی رسانه ای بکند و نهایتاً تمام جامعه را جلب بکند امری است بسیار محال مگر این که صدا و سیما از نظر ساختار و از نظر مجوزهای قانونی شکل بگیرد که بتواند به همه جامعه در همه شرایط به وسیله ایجاد رقابت و خارج شده از انحصار جواب بدهد . که البته آن زمان هم در حریم های شرغی و عرفی محدود میشود. شما نگاه کنید وقتی یک سریال ساخته می شود و یا یک بحث طنز رادیو و تلویزیونی هست از نظر شرعی شاید اشکال نداشته باشد که این طنز به یک مقوله منطقه ای بپردازد> اما همین که در این طنز یک کمی لهجه را به سمت یکی از مناطق حالا هر منطقه ای که باشد ببرین بلافاصله با حجم اعتراضات بسیاری زیادی از آن منطقه روبرو می شیوم . محدودیت وجود دارد. یا در بعد موسیقی هایی که مشکل شرعی از نظر پخش آن نیست . اما پخش آن موسیقی در آن منطقه از زمان های قبل در ذهن مردم متبادر با بحث لاابالی گری و لهو و لعب شده است . همین که آن موسیقی در آن منطقه پخش می شود یا اختلاف نظر و با اعتراضات مردم و روحانیت و علمای دینی آن منطقه روبرو می شود. یکی دیگر تلقی بعضی از افراد جامعه در رابطه با رسانه است که واقعاً تلقی درستی نیست . چون شناخت کاملی از رسانه ندارند و در اعتراضاتی که دارند می گویند مثلاً فلان فیلم و یا فلان سریال و فلان برنامه یا برای فلان تاریخ آماده شود و سریع هم برنامه می نویسد اما این دوستان چون با اصل رسانه و کار در رسانه مواجه نشدند توقعشان بالاتر از حد رسانه است چرا؟ برای تولید یک سریال در داخل رسانه با فاکتورها و مولفه ها و عوامل بسیار پیچیده ای اعم از لوکیشن به عنوان یک موضوع و سناریو به عنوان یک موضوع دیگر مواجه است . شما سریال ها را نگاه کنید سریال ها کوتاه و 7 و 8 و 9 قسمتی است ما هیچ وقت سریال 30 > 40 قسمتی و یا 50 قسمتی نتوانستیم بعد از سریال گرگ ها و یا بعد از سریال سربداران بسازیم چون مواجه هستیم با بخشی به نام سناریونویسی که این بخش را جامعه باید به ما کمک بدهد. وقتی سناریو درست شد تازه با موضوعی به نام بازیگر> تجهیزات و عوامل ساخت روبو است که وقتی همه این عوامل تلفیق می شوند اگر به صورت خیلی درست و بدون خطر و بدون مسأله مسیر را طی کند > ساخت یک سریال 7 و 8 قسمتی 1 سال زمان لازم دارد و ساخت سریالی مثل امام علی (ع) بیش از 5 سال زمان لازم دارد. ساخت یک سریال تلفیقی از مشاغل مختلف در داخل یک برنامه است . چون مردم تصور درستی از ارتباط و شناخت رسانه ندارند توقعشان> توقعی است که نمی شود در زمان کوتاهی جواب داد. یکی دیگر از اشکالاتی که هست فرهنگ استفاده از این رسانه است . حجم بزرگی از ایرادهایی که در رسانه است واقعاً وقتی بررسی می شود اصلاً وارد نیست. مثلاً افراد 40 و 50 ساله داریم که به برنامه های کودک اعتراض دارند و می گویند خوب نیست . در حالی که این برنامه برای سنین بین 5 تا 14 و 15 ساله است . یا مثلاً کسانی هستند که می گویند چرا در شب های امتحان برنامه پخش کنند. نمی شود 30 میلیون نفر نادیده گرفته شود و برنامه قطع شود این به عنوان یک اعتراض در روزنامه ها و مطبوعات مطرح می شود و همه جا گفته می شود. حداقل آن این است که اگر فرزند شما این برنامه را دوست دارد شما می توانید این برنامه را ضبط کنید تا وقتی که از سر جلسه امتحان آمد این برنامه را نگاه کنید. به هر حال این رسانه به عنوان یک رسانه بسیار مهم و به عنوان یکی از ابزارهای مهم تأثیرگذاری بر فرهنگ عمومی > وقتی موثر است که بتواند با مخاطبینش منطبق با نیازهای آنها و با روش های درست و مورد قبول برنامه را ارایه کند. صدا و سیما برای این که بتواند مخاطب را خوب بشناسد و بتواند مسایل را خوب به مخاطبین منتقل کند با کمبود امکانات در عرصه تخصص مطالب و تحقیق روبرو است . از این رو می بایست با قسمت های علمی تخصصی جامعه ارتباط داشته باشد و صدا و سیما برای این که این ارتباط را برقرار بکند در مراکز استان ها در تهران و در شبکه ها علی رغم انجام حجم عظیمی از تحقیقات نیازمند به محقق و نیازمند به اهل مطالعه و نیازمند به اهل تخصص است . در بعد فرهنگی > سیاسی و اقتصادی رسانه صدا و سیما به عنوان یک ابزار می تواند این تضادها را در درون توسعه به تعادل برساند. |
مترجم: دکتر نادر صادقی لواسانی نیا و حنانه زینلی
امروزه علاوه بر والدین، کارشناسان نیز از نفوذ کلام و تأثیرگذاری رسانه ها بر کودکان و نوجوانان واهمه دارند، والدین از این که نمی توانند اقتدار و حوزه نفوذ خود را از دست دهند بیمناکند همچنین متوجه این نکته شده اند که رسانه ها در تربیت و رفتار کودکان و نوجوانان تأثیرات مثبت و منفی دارند. مطلبی در این زمینه تهیه شده که می خوانید:
[1] Strukturwandel der Öffentlichkeit
[2] idealtypisch
[3] micro-public sphere
[4] meso-pubic sphere
[5] macro-public sphere
[6] hypertext
[7] mediated
[8]media capital
[9] News Corporation International
[10] Daniel Dayan and Elihu Katz (1992); Daniel Hallin (1994)
[11] Nightlin
[12] packet switching
[13] Advanced Research Projects Agency (ARPA)
[14] host
[15]این آمار مربوط به سال 1995 است ـ م.
[16] Krol, 1994
[17]The Association for Progressive Communications (APC)
[18]Netizens
[19]Habermas, 1976.
[20]Sonia Livingstone and Peter Lung, 1994.
[21]Keane, 1984
[22]Oskar Negt and Alexander Kluge, Öffentlichkeit und Erfahrung, 1972.
[23]Keane, 1988, 1991.
[24]nonfoundationalist
[25]de-territorialization
[26]Local Area Networks, LANs
[27]Metropolitan Area Networks, MANs
[28]Wide Area Networks, WANs
[29]John Dewey, The Public and Its Problems, 1927
[30] The Public and Its Problems, p. 142.
[31] Robert Bellah, 1967
[32] Henri Lefebvre, 1974
[33] Henri Lefebvre, 1974, p. 116.
[34]Harold Innis, 1951.
Reference
Bellah, R. N. (1967) Civil religion in America.Daedalus 96 (Winter), 1 -21.
Dayan, D. and Katz, E. (1992)Media Events: The Live Broadcasting of History.
Dewey, J. (1927) The Public and Its Problems.
Fiske, J. (1933) Power Plays, Power Works.
Friedland, L. A. (1992) Covering the World: International Television News Services.
Habermas, J. (1976) Was heisst Universalpragmatik?, in K. O. Apel (ed.) Spachpragmatick und Philosophie. Frankfurt am Main: Suhrkamp.
Hallin, D. C. (1994) We Keep America on Top of the World: Television, Journalism and the Public Sphere.
Innis, H. (1951) The Bias of Communication. Toronto: University of Toronto Press.
Jaspers, K. (1969) Philosophy is for Everyman: A Short Course in “Philosophical Thinking.
Keane, J. (1984) Public Life and Late Capitalism: Toward a Socialist Theory of Democracy.
Keane, J. (1988) Democracy and Civil Society: On the Predicaments of European Socialism, the Prospects for Democracy, and the Problem of Controlling Social and Political Power.
Kean, J. (1991) Media and Democracy.
Krol, E. (1994) The Whole Internet: Users’ Guide and Catalogue.
Lefebvre, H. (1974) La production de l’espace. Paris : Editions Anthropos.
Livingstone, S. and Lunt, P. (1994)Talk on Television: Audience Participation and Public Debate.
Mellucci, A. (1989) Nomads of the Present: Social Movements and Individual Needs in Contemporary Society. In P. Mier and J. Keane (eds). London and Philadelphia: Temple University Press.
Negt, O. and Kluge, A. (1972) Öffentlichkeit und Erfahrung: Zur Organisationanalyse von bürgerlicher und proletarischer Öffentlichkeit. Frankfurt am
Nelson, T. H. (1987) Computer Lib; Dream Machines.
Provenso, E. F. (1991) Video Kids: Making Sense of Nintedo.Cambridge, MA and
Wittgenstein, L. (1958) Philosophical Investigations. G. Anscombe and R. Rhees (eds).
پیامدهای پژوهشی
این تلاشها برای بازاندیشی جدی نظریهی حوزهی عمومی، مثل همهی جریانات پرسشگری که مرزهای خرَد متعارف را نقض میکند، بستههای پیچیدهای از پرسش را میگشاید که استلزامات و پیامدهای مهمی برای پژوهشهای آینده در حوزههای ارتباطات و سیاست دارد. بهعنوان یکی از آشکارترین پیامدها، تلاش جمهوریخواهان جدید که نظریهی حوزهی عمومی را به نهادها و رسانههای دولتی بسط میدهند را با دلایل متقن تجربی ناکام میگذارد؛ یا در وجهی ایجابیتر، دلایل تجربی کافی ارائه میکند و نشان میدهد که مفهوم «حوزهی عمومی» پدیدههای گوناگون و گاه ناهمخوانی همچون شبکههای رایانهای، طرحها و اقدامات شهروندان، گردش مطبوعات، پخش ماهوارهای، و بازیهای ویدئویی و رایانهای کودکان را در بر میگیرد. حوزههای عمومی در «پناه» اختصاصی و انحصاری رسانههای دولتی نیستند؛ و (برخلاف نظر هابرماس) به منطقهی محدودی از زندگی اجتماعی که در یک سوی آن دیوار دولت و ثروت (دولت / اقتصاد) واقع شده است و در سویهی دیگر آن انجمنهای پیشاـسیاسی جامعهی مدنی، وابستگی ذاتی ندارد. جغرافیای سیاسی مورد نظر هابرماسیها و نظریههایی که رسانهی دولتی را در مقام «حوزهی عمومی» مینشانند، توان تبیین شرایط کنونی را ندارند. حوزههای عمومی در حیطههای گوناگونی از جامعهی مدنی و نهادهای دولتی، در قلمروهای اهریمنی بازار، در حوزههایی از قدرت که خارج از دسترس دولتـملتهاست، در جهانی هابزی که از دیرباز در سلطهی توافقنامههای مبهم است، در دیپلماسیهای کارآمد، در معاملات تجاری، و در جنگ و بعد از جنگ شکل میگیرند.
این گزاره که در دوران مدرن حوزههای عمومی تمایل مزمنی به گسترش به بخشهایی از زندگی دارند که تا بهحال در برابر ورود بحثهای سیاسی مقاوم بوده است، نیاز به پژوهشی جامعتر دارد. اما در میان استلزامهای این تأمل پیرامون موضوع زندگی عمومی در دموکراسیهای باستانی، این واقعیت نهفته است که هیچ حوزهای از زندگی سیاسی و اجتماعی در برابر بحثها و مناقشات عمومی و مردمی پیرامون توزیع قدرت، ایمن نیست. تلاشهایی که در اوایل دوران مدرن، برخی الگوهای مالکیت، شرایط بازار، زندگی خانوادگی، و حتی رخدادهایی همچون مرگ و تولد را «طبیعی» جلوه داد، بهتدریج محو و خنثی میشود. پندار کهنهتری که ریشه در مفهوم یونانی oikos (خانه، اندرونی) دارد، و حوزهی عمومی شهروندی را مبتنی بر سکوت (بخوانید بلاهت) پیرامون حریم خصوصی میداند، نیز چنین سرنوشتی دارد. با گسترش جریان نشر رسانهای ـ که میزگردهای تلویزیونی و بازیهای ویدئویی و رایانهای کودکان خبر از آن میدهند ـ پدیدههایی که خصوصی فرض شده بود به درون گرداب مناقشات مذاکرهای کشیده میشوند، جایی که نشان از حوزههای عمومی دارد. حیطه و حریم خصوصی محو میشود. فرایند سیاسیشدن (یا سیاسی کردن)، تمایز پذیرفته شده و متعارف میان «امر عمومی» (جایی که دیگران مشروعیت دارند دربارهی قدرت بحث کنند) و «امر خصوصی» (جایی که بارگاه «صمیمیت»، انتخاب فردی، هبهی الهی، یا «طبیعت» زیستی است و چنین بحثهایی مشروعیت ندارد) را بیبنیاد و تضعیف میکند. فرایند سیاسی شدن ماهیت اختیاری و انتخابی تعاریف «حریم خصوصی» را آشکار میکند و (همانطور که بسیاری از مقامات امروزی میآموزند) توجیه هر کنشی بهعنوان مسئلهای خصوصی را دشوار میسازد. شگفت آن که همین فرایند سیاسیشدن، مقولهی جدیدی را در میان مناقشات عمومی میگشاید که به مزایای تعریف یا بازاندیشی برخی حوزههای زندگی اجتماعی و سیاسی، در مقام «حریم خصوصی» میپردازد. صاحبنظران عرصهی حقوق، مسئلهی تجاوز جنسی را در سطح جامعه مطرح میکنند و در عین حال بر محرمانه بودن هویت آنهایی که مورد جرم واقع شدهاند، تأکید میکنند؛ همجنسبازان برای حقوق خود در برابر مزاحمت متعصبان و خبرنگاران سمج راهپیمایی میکنند؛ مدافعان و طرفداران حق حریم خصوصی، قانونگذاری در خصوص حفاظت از اطلاعات را در مطبوعات خود طلب میکنند؛ در حالی که، سیاستمداران گرفتار آمده و فرمانروایان بیآبرو شده بهصورت عمومی تکرار میکنند که رسانهها در اتاق خواب آنها جایی ندارند.
جریانات و رویدادهایی از این دست را نمیتوان در چارچوب سنتی حوزهی عمومی دریافت، چارچوبی که با تقسیمبندی مدرن میان «امر عمومی» و «امر خصوصی» ارتباطی تنگاتنگ دارد. مدافعان حوزهی عمومی سنتی ممکن است بگویند، حوزههای عمومی مطرح شده در بالا، حوزههای عمومی کاذبی هستند که نه ثباتی دارند و نه ساختار آن با استدلالهای عقلی، یا بهقول گارنهام، «سیاست عقلانی و عام» تعیین شده است. مناقشات ناپایدار و بیثبات عمومی ایجاد شده توسط نهضتهای اجتماعی، نشان میدهد که همهی مثالهای بالا از حوزههای عمومی عمری طولانی ندارند، و همین قضیه میتواند این پیشفرض را نقش کند که یکی از مشخصههای حوزهی عمومی را مقاومت در برابر زمان میداند. پرداختن به نکتهی پیرامون بحث و استدلال عقلانی اندکی دشوارتر است، اما باز هم آشکار است که در اصل دلیلی برای وابستگی و همبستگی ذاتی میان حوزهی عمومی و نمونهی ایدهآل ارتباط که میخواهد با استفاده از بهترین برهان (یا همان چیزی که هابرماس verständigungsorientierten Handelns مینامد[19]) به اجماع برسد، وجود ندارد. سونیا لیوینگستون و پیتر لانگ[20] با مطالعهی میزگردهای تلویزیونی نشان دادهاند که برنامههای بحث با مخاطب به راههای گوناگونی، مفهوم متعارف فلسفی از خرد را که مبتنی بر خرد استقرایی است را نقض میکنند و آن را دور میزنند ـ بر اساس خرد استقرایی، مجموعهای از تشریفات ارائهی برهان وجود دارد که قوانین ضمنی استنتاج را برمیشمارند و صدق و کذب احکام را فارغ از محتوا و بستر گزارهها تعیین میکنند. لیوینگستون و لانگ با پیروی از تفحصات فلسفی ویتگنشتاین (1958) از مشروعیت «استدلال معمولی» یا عامه دفاع میکنند، استدلالهایی از جنس دعوا و مرافعه (که همراه با شور و احساس بوده و نسبت به طرح نظر خود با هر هزینهای تعهد دارد)، موعظه، سخنرانی سیاسی و قصهگویی، در این استدلالها، نکتهها بهصورتی اتفاقی و بینظم، و بهصورت تکراری، بازگشتی و لایهای مطرح میشوند. همانطور که در زندگی عمومی و سرمایهداری متأخر[21] با نگاهی پساـوبری اشاره کردهام و اسکار نگت و الکساندر کلوگ[22] با نگاهی پسامارکسیستی تأکید کردهاند، حوزههای عمومی دوران مدرنیتهی اولیه از الگوی ایدهآل هابرماسی بحث عقلانی تبعیت نمیکنند. موسیقی، اپرا، ورزش، نقاشی و رقص از جمله صورتهای ارتباطی بودند که رشد زندگی عمومی را باعث میشدند و از اینرو، جدای از تعصبات فلسفی، نمیتوان استدلال آورد که همتایان معاصر آنها ـ جایزههای شاد و شلوغ سالانهی اِمتیوی، فریادهای میان میزگردهای تلویزیونی، یا متنهای فعال بازیهای رایانهای و ویدئویی ـ رسانههای مشروعی برای جدالهای سیاسی نیستند.
این فرض که مباحثات عمومی میتوانند و باید بهوسیلهی گسترهی متفاوتی از صورتبندیهای ارتباطی اجرا شوند، برابر با افتادن در دام نسبیگرایی و مساوی دانستن هر شکلی از مبارزهی سیاسی با شکل مشروعی از حوزهی عمومی، نیست. برخوردهای خشن میان فاعلان حوزهی عمومی مشروعی را شکل نمیدهد؛ برداشتهای اولیهی یونانی هم جنگ را خارج از حیطهی شهر (پولیس) تعریف میکردند، چرا که از همان ابتدا تصمیم بر نابودی و خفه کردن رقیب است. نکتهی اصلی ـ که در جاهای دیگر به تفصیل شرح دادهام[23] ـ اینجاست: اظهار نیاز به فهم متکثری از صورتبندیهای متغیر ارتباطات که در حال حاضر زندگی عمومی را تشکیل میدهد، با فهمی غیرشالودهگرا[24] از دموکراسی، پیوندی انتخابی دارد، چرا که این شکل از دموکراسی، گونهای از حکومت است که افراد و گروههای متکثر و واقعی را بهبیان همبستگی یا مخالفت خود با صورتبندیها و آرمانهای زندگی دیگران دعوت میکند. درخواست رسیدن به درکی متکثر از زندگی عمومی، با اجتناب از مسیرهای دشوار و خطرناک ایدهآلهای بزرگ و فراتاریخی و حقیقتهای قاطع، بهصورتی ضمنی به این معنا اشاره میکند که برای تعیین اینکه چه گونهی خاصی از مباحثات عمومی ترجیحی عام دارد، معیاری نهایی وجود ندارد. بهبیانی ساده، تنها چیزی که میتوان گفت آن است که یک در حکومت دموکراتیک سالم گونههای مختلف حوزهی عمومی زنده و حضوری فعال دارند و در عمل، هیچکدام از آنها بهصورت منفرد از حق انحصار مباحث عمومی پیرامون توزیع قدرت برخوردار نیست. برعکس این حالت، حکومتی که در آن میزگردهای تلویزیونی یا رخدادهای رسانهای دیگر، صورت قالب ارتباطی باشد، انسجام شهروندان خود را برهم میزند. حکومتی که «بحثهای عقلانی» سمینارگونه یا موعظهها و خطبههای سیاسی را بهعنوان تنها معیار «متمدن» بحث پیرامون چهکسی چهچیزی را چهزمانی و چگونه کسب میکند بهکار گیرد نیز در همین درجه است خفقان است.
تأکیدی که اینجا بر تکثرگرایی میشود، ما را به مسئلهی مکان برمیگرداند، مسئلهای که نقطهی عزیمت این بازاندیشی جامع تغییرات ساختاری حوزهی عمومی در دموکراسیهای قدیمی بود. در سنت تفکر سیاسی جمهوریخواهان، که تا تلاشهای اخیر برای ایجاد ارتباط میان حوزهی عمومی و خدمات عمومی امتداد یافته است، فرض بر این است که درون چارچوب و مرزهای دولتـملت به بهترین وجهی میتوان بر قدرت نظارت داشت و سوء استفادههای احتمالی از آن را کشف کرد. جمهوریخواهی مبتنی بر این فرض است که شهروندانی که روحیهی جمهوریخواهی دارند میتوانند در کنار یکدیگر و در فضای برساختهی سیاسی منسجمی فعالیت کنند که در زمینی استقرار یافته است که در اختیار دولت حاضر است. این پیشفرض را باید رد کرد، چرا که تعداد روزافزونی از حوزههای عمومی ـ همچون اینترنت و رخدادهای رسانهای جهانی ـ فضاهای برساختهی سیاسی جدیدی هستند که ارتباط وثیقی با یک زمین خاص ندارند. حتی میتوان ادّعا کرد که زندگی عمومی در معرض فرایند و جریان زمینزدایی[25] واقع شده است، جریانی که حس وابستگی زندگی شهروندان در محیطهای فرهنگی و اجتماعی مختلف را از محل تولد، محل رشد، محل عاشق شدن، محل کار، محل زندگی و محل مردن منتزع و جدا میکند.
ممکن است اعتراض شود که تلاش برای مقولهبندی زندگی عمومی معاصر به میادین و «رَسش»های گوناگون از دو وجه هنجاری و تجربی اشتباه است. بهبیانی تجربی، میتوان گفت که حوزههای عمومی مطروحه در این مقاله فضاهای جدابافته و منفصلی نیستند؛ مقولاتی چون خُرد، میان و کلان چنین اشارهای دارند. این حوزهها، شبکههای مرقع و بخشبخشی هستند که روی هم افتادهاند و با عدم تمایز میان حوزهها تعریف میشوند. بیشک مفهوم مرقعسازی میتواند خطر الگوسازی از ایدهی تمایز میان خُرد و میان و کلان را یادآوری کند. این مفهوم میتواند در راه فهم پیچیدگیهای روزافزون زندگی عمومی کارآمد باشد. اما به این معنا نیست که مرزهای میان حوزههای عمومی گوناگون و ناهماندازه برای همیشه برداشته میشود. برعکس، نظام مرقع بر اساس تمایزهای درونی زنده است و نتیجهی آن را تنها میتوان از طریق مقولات ایدهآلی درک کرد که آن مرزهای درونی را برجسته میسازند. توسعه ارتباطات رایانهای در دوران جدید مثالی بر این مدعاست. شبکههای رایانهای در صورت ابتدایی، پایانههای کاربری را به رایانههای بزرگ (مینفریم) وصل میکرد تا در زمان صرفهجویی شود، اما در طول دو دههی اخیر، الگویی از ساختارهای توزیعی در سطوح خُرد، میان و کلان غالب شده است. در طول دههی 1980 میلادی، شبکههای محلی[26] ـ که انتقال سریع اطلاعات در درون یک سازمان را ممکن میساختند ـ گسترش یافتند؛ این شبکهها بعدها به شبکههای ناحیهی شهری[27] که به انتقال دادههای ماهوارهای وابسته است، و شبکههای گسترده[28] که میتواند چند قاره را پوشش دهد، متصل شدند. با اینوجود، تمایز میان خُرد، میان و کلان همچنان بر جای خود باقی است و بخش مهمی از کل نظام ارتباطی است.
تمایز سهگانهی میان حوزههای عمومی ناهماندازه را میتوان با استفاده از معیارهای هنجاری نقد کرد. در طول سالهای اولیهی قرن بیستم، در اولایل دوران پخش، جان دیویی در کتاب مشهور امر عمومی و مسائل آن[29]طرحی از تجزیه و تلاشی زندگی عمومی در جوامع مدرن را ترسیم کرد. او نوشت: «امور عمومی زیادی وجود دارد و منابع ما پاسخگوی دغدغههای عمومی فراوان موجود نیستند. . . نیاز اصلی ما نظام یکپارچهساز و تلفیقی از روشها و شرایط بحث، مجادله، و ترغیب است و این مسئلهی عمومی است.»[30]
تقاضاهایی از این دست (که رابرت بلا[31] و دیگران هم مطرح کردهاند) برای احیای جمهوریخواهی مطرح میشوند و قابل نقدند. این ایده نمیتواند بفهمد که تمایز ساختاری فضاهای عمومی موجود را نمیتوان در کوتاه مدت رفع کرد و از همین جهت، استفاده مکرر از آرمان حوزهی عمومی اصیل، آن را محتوای تجربی خالی میکند و به ناکجاآبادی غریب و دستنیافتنی تبدیل میکند. همانطور که هانری لفبوره[32] پیشبینی کرده بود، از جامعهای که «مکان» در آن مطلق است، بهجامعهای میرویم که همیشه «تمرین مکان» میکند. [33] جمهوریخواهان سنتی جایگزینهای غیردموکراتیک آرزوهای حوزهی عمومی یکپارچهی خود را نمیبینند. این فرض که همهی مباحثات پیرامون قدرت را میتوان در سطح درونی دولتـملتها و در یک سرزمین نشاند، یادگار دوران تشکیل دولتـملتها و تلاشهای ساکنان آن دوران برای کسب حق رأی بیشتر است که در نهایت همهی بحثها به دولت محلی میرسید. برعکس، در شرایط کنونی که حق رأی جهانی اهمیت دارد، اینکه چه کسی رأی میدهد مهم نیست و محل رأی دادن است که مسئلهی اصلی سیاستهای دموکراتیک است. از این دیدگاه، تکثیر حوزههای عمومی ناهماندازه و مرقع را باید بهفال نیک گرفت و در عمل با استفاده از قانونگذاری، پول و ابزارها و کانالهای ارتباطی آن را تقویت کرد. این حوزهها اشراف خوبی بر عملکرد قدرت از جایگاههای درونی دولت و نهادهای اجتماعی دارند و میتوانند بر این که قدرت در مالکیت کسی نیست نظارت داشته باشند و احتمال پاسخگویی قدرت در برابر همگان را افزایش میدهد.
باید اذعان کرد که جریانات توصیف شده در این مقاله تنها جریانند. در دموکراسیهای قدیمی، ضدجریانات ضددموکراتیک فراوانی وجود داشت، یعنی اینکه نباید به این خیال بیفتیم که هماکنون آغاز دوران پایان قدرت غیرپاسخگو را پشت سر میگذاریم. به قول هارولد اینیس،[34] همهی قدرتهای بزرگ تلاش کردهاند مکان زندگی مستعمرات خود را با استفاده از وسایل ارتباطی خاصی تعریف و مهار کنند و از این راه بر قدرت خود بیافزایند. مجسمههای شخصیتهای سیاسی و نظامی در میدانهای عمومی یکی از آشکارترین مثالهایی است که یادآور تاریخ پیچیده و دیرینهای از فرمانروایانی است که مکان را با افتخارات خود وصل و تعریف میکردهاند و از این راه، و با تعریف قدرت بهعنوان عاملی خدشهناپذیر و چالشناپذیر، درجهی وفاداری نیروهای مطیع خود را افزایش میدادهاند.
وقتی اینیس به شرایط موجود در قرن بیستم میاندیشد، مقاومتی در برابر این تلاش گروههای حاکم برای تنظیم فضای زندگی مردم نمییابد. او بر این ادّعا است که رسانههای مبتنی بر مکان، از جنس رادیوی محلی و روزنامه، با همهی حرفهایی که دربارهی دموکراتیک کردن جریان اطلاعات میزنند، شیوههای جدیدی از سلطه را جاری میسازند. آیا این عقیدهی جهانی اینیس درست است؟ آیا مدرنیته، همچون دورههای گذشته است و هنوز رسانههایی در آن غالبند که اطلاعات را جذب و ثبت میکنند و بعد همین اطلاعات را به نظامی از دانش تبدیل میکنند که با ساختارهای بنیادین نهاد قدرت مسلط همخوان است؟ آیا رادیو و تلویزیون عمومی در دوران پیش روی خود نسبت به زندگی عمومی سرسنگین و غیردوستانه خواهد بود؟ آیا ایدهی تکثر دموکراتیک حوزههای عمومی چیزی در حد آرمانشهری ناقص است؟ یا اینکه در آینده شاهد گسترهای از جریانات متناقض خواهیم بود؛ از جمله شیوههای استیلای بیشتری ظاهر خواهد شد و جنگهای عمومی بیسابقهای برای تعریف و مهار فضاهای شهروندی در خواهد گرفت؟ پرسشهایی از این دست، در رشتههای مطالعات سیاسی و ارتباطات، هنوز بهخوبی مطرح نشدهاند و پاسخ موقتی که میتوان برای آنها ارائه کرد یا هنوز پیدا نشده است و یا خیلی حدسی و نظری و فلسفی است. شاهد تنها چیزی که بتوان در این شرایط گفت این است که نظریهای از زندگی عمومی که با تعصب به حوزهی عمومی یکپارچه میاندیشد و در آن «افکار عمومی» و «منافع عمومی» تعریف شدهاند، آرزویی واهی است ـ و بهخاطر دموکراسی باید آن را دور انداخت.